کیوان گنجه اکنون با عنوان خواننده، ترانه سرا و آهنگ ساز در موسیقی فعالیت دارد، برخی از فعالیت های حرفه ای وی عبارتند از ، خوانندگی ، کشتی گیر ، بوکس ، خلبانی و …
كيوان سال ٦٧ در يك خانواده مرفه و با اصالت كُرد زبان به دنيا امد و فرزند آخر ميباشد ، پدر كيوان از بزرگان صنعت هتلدارى و ساخت و ساز در شمال ايران بوده و مادر او خانه دار ميباشد ، او هميشه از پدرش به عنوان اَبَر قهرمان زندگيش ياد و مادرش را با نام قبله گاه عشق و محبت خطاب ميكندو ميگويد خانواده من بزرگترين نعمت و لطف و نگاه خداوند به زندگى من بوده و باور دارد كه اگه ١٠٠ بار ديگه به دنيا بيايد باز هم همين خانواده با كانون گرمش را انتخاب ميكند كه همه اينها را از مديريت و نقش مادرش در خانواده ميداند، او ميگويد مطمينم كه پدر و مادرم در زندگى قبلشان يك سياستمدار كاردان بودند ، كيوان نقطه عطف زندگيش براى شروع فعاليت خود در زمينه هاى مختلف زندگى و ورود به دنياى حرفه اى خود را دو اتفاق مهم در زندگى شخصى خود ذكر ميكند كه باعث تحول بسيار عطيمى در وى شد.
كيوان هم مانند اكثر بچه ها در دوران كودكى خود دوره هاى متنوع موسيقى و هنر را از سن كم اغاز كرد و تا پايان دوره كودكى همچنان ادامه داد ، اما در شروع نوجوانى كيوان به يكباره به صلاحديد پدر براى قوى رشد كردن و متكى نبودن به پدر و تجربه استقلال در سن كم (١٤ سالگى) به تنهايي را هى امارات شد ، و مهاجرت حدود ٣ساله او به علت تحصيل باعث دورى او از دنياى هنر شد .
دليل برگشت خود به ايران بعد از ٣ سال را بيمارى سخت پدرش ذكر كرد واين موضوع و دوريش از خانواده در همچين شرايط سختى در روحيه او بسيار تاثير بدى داشت . مدت كمى بعد از برگشت به ايران كيوان تصميم به ماندن در ايران و شروع خدمت سربازى كرد، اعتقاد داشت كه زندگى او بعد از رفتن به خدمت به دو بخش قبل سربازى و بعد سربازى تقسيم شده بود ، كيوانى كه از خود شناخت خيلى با كيوان قبل متفاوت بود ، او با دنياى جديدى روبه رو شده بود كه در ان از قشر مرفه و زندگى لاكچرى خبرى نبود ، او ميگفت هميشه فكر ميكردم فقر در داستانها و كتابهاست و در زندگى واقعى برام دور از تصور بود .خلاصه اون روزها را با همه تلخيا درس و يك چالش بزرگ زندگيش ميدونست.
درست زمانى كه فكر ميكرد ديگه دوره سخت زندگيش به پايان رسيده ميتواند دوباره به زندگى عادى و پر از عشقس در كنار خانواده برگردد و بيشتر قدردان زندگيش باشد با غير قابل باور ترين و بزرگترين و تاثير گذارترين تكان زندگيش كه فوت پدرش بود روبه رو شد او تا اون زمان نميدانست كه زندگى چقدر ميتواند سخت گير و بى رحم باشد .او ميگويد يهو چشم باز كردم ديدم جز ويرانى و سياهى چيزى نميديدكيوان
تا مدتها در شوك بزرگ مرگ پدر دست و پنهجه نرم كرد به گفته نزديكانش كيوان درست تو سنى كه پر از شور زندگى بود يكشبه از يه پسر بچه اى كه لاى پر قو بزرگ شده بود تبديل به يه مرد بزرگ جنگجو پر از قدرت براى جنگ با روزگار شد. كيوان كه لباس رزم پوشيده بود بعد از مدتى نه چندان بلند با بار مسؤليت سنگين خانواده مصمم تر از هميشه شروع به تكه هاى پخش شده پازل زندگى كرد براى هضم اين داستان دارم دوباره به دنياى هنر ورود كرد چون فكر ميكرد بهترين تسكين و كمك براى ادامه زندگى و تحمل اين داغ بزرگ غير قابل باور بود برايش به گفته خودش موزيك و صدا و شعر و ورزش تبديل به يك دراگ قوى شده بود. ولى خوشبختانه ورق زندگى اين بار به خوشى برگشت و نقطه عطف دوم كيوان و شوق اميد و زندگى كيوان تولد خواهر زاده شيرين و دوست داشتنى و پر از استعدادش بارلى بود ،
بعد از به دنيا آمدن بارلى و ديدن استعدادهاى درخشان بارلى كيوان انگار خودش مجددا متولد شده بود .
